شعری از یکی از بچه های دانشگاه
دلم که تنگ می شود برای چشمهای تو
به کوچه می کشاندم خدای چشمهای تو
و کوچه تاب می دهد به گامهای خسته ام
شبی که پرسه می زنم برای چشمهای تو
از آن شبی که ماه من به اوج آسمان شدی
فقط ستاره می کشم برای چشمهای تو
چه می کشاندم چنین به شاه بیت این غزل
به جز نفس کشیدن هوای چشمهای تو
دلم دگر نمی کند خیال چشم دیگری
چرا که عهد بسته ام به پای چشمهای تو
به پاس اینهمه غزل که می کنم فدای تو
خدا کند که گل کند وفای چشمهای تو
شب است و کوچه ومن و خیال چشمهای تو
دلم که تنگ می شود برای چشمهای تو
شعر : مهدی عمادی